رشدشکوفه ها

برنامه های درسی و عملکردی کلاس سوم مدرسه رشد شکوفه ها

رشدشکوفه ها

برنامه های درسی و عملکردی کلاس سوم مدرسه رشد شکوفه ها

مادرانه

زندگی سخت است. زندگی برای آدم‌هایی که زیاد بخواهندش، سخت است. هرچقدر سهم بیشتری از زندگی، شور، شوق و عشق بخواهی، باید سهم بیشتری هم از راحتی و آزادی خیال بپردازی. من هم مثل همه مادرها، روزهای سخت زیادی را سپری می‌کنم. نخوابیدن سخت است، گریه آدم را کلافه می‌کند، انرژی بچه‌ها رمق مادر را می‌گیرد، کارهای خانه تمامی ندارند و آدم از دیدن خودش با موهای ژولی پولی و لباس‌های استفراغی حالش به هم می‌خورد. آدم دلش برای روزهای خوش‌تیپی تنگ می‌شود، وقتی مثل یک باربر حرفه‌ای پا از در خانه بیرون می‌گذارد و دو تا بچه و دو تا ساک و کیسه و لباس اضافی و چیزهای دیگر بهش آویزان است. آدم کاسه صبرش لبریز می‌شود وقتی این یکی یک‌بند گریه می‌کند و آن یکی یک‌بند نق می‌زند. آدم گاهی عصبانی می‌شود، مریض می‌شود، خسته می‌شود، خوابش می‌آید، سرش درد می‌کند، تنش کوفته می‌شود، روانش به هم می‌ریزد. آدم گاهی دلش برای خودش تنگ می‌شود. آدم گاهی دلش برای خودش می‌سوزد. من هم مثل همه مادرها روزها و ساعت‌های سختی را سپری می‌کنم که در آن دلم برای خودم می‌سوزد.

بعد... شب می‌شود و دخترها می‌خوابند. تن خسته‌ام را می‌اندازم روی تخت و به چیزهای خوب فکر می‌کنم. به خنده‌های غش‌غش مریم. به بازی جدیدمان با نرگس. به دقایقی که بابا داشت مریم را ماساژ می‌داد. به لحظه‌ای که نرگس بازویم را گرفت و گفت «دوستت دارم!». به فردا. فردا که نرگس و مریم مثل دو گل واقعی باز می‌شوند و خانه‌مان را معطر می‌کنند. به گلدان شاد چهارنفره‌مان که روی دستم نگهش داشته‌ام تا ترک نخورد. باغبانی این گلدان سخت است، ولی می‌ارزد. به زیبایی‌اش می‌ارزد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد